سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام ازماست

تو یه رؤیای کوتاهی دعای هر سحرگاهی

شدم خواب عشقت چون مرا این گونه می خواهی



من آن خاموش خاموشم که با شادی نمی جوشم

ندارم هیچ گناهی چون که از تو چشم نمی پوشم

تو غم در شکل آوازی شکوه اوج پروازی

نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی



مرا دیوانه می خواهی زخود بیگانه می خواهی

مرا دل باخته چون مجنون ز من افسانه می خواهی

شدم بیگانه با هستی ز خود بی خودتر از مستی

نگاهم کن شدم هر آنچه می خواستی



سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام ازماست

بکش دل را شهامت کن مرا از غصه راحت کن

شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن

بکن حرف مرا باور نیابی از من عاشقتر

نمی ترسم من از اقرار گذشت آب از سرم دیگر

سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست

سلام بر روی ماه تو عزیز دل سلام ازماست
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/02/22 - 14:06 در متن ترانه